مطلب
روزنامه ایران برای توجیه تعطیلی برنامه کارشناسی ارشد اقتصاد و دانشکده اقتصاد و
مدیریت دانشگاه صنعتی شریف
21 اردیبهشت 1392
در شماره 11 اردیبهشت روزنامه ایران مطلبی تحت عنوان "پدر خوانده های اقتصاد لیبرالیستی
در ایران" درج شد بدون ذکر نام
و نشان نویسنده. من شخصاً نمی دانم این
افراد را بایستی با چه نام و نشان خواند؟
افرادی که جراٌت و شهامت ندارند که نام خود را ذکر کنند و گویا از آنچه نا
روا می نویسند پیشا پیش شرمسار هستند! متن این نامه که خود گویای ناروائی، بی سوادی
، و غرض ورزی است در بخش دوم این متن آمده است. در این مطلب روزنامه ایران
به نام اینجانب نیز اشاره شده نه به عنوان دکتر طبیبیان بلکه به عنوان دکتر
طباطبائیان. این نویسنده بخوبی می دانسته که دارد اسم جعل می کند زیر اصولا دربین
اقتصاددانان ایران چنین نامی وجود ندارد، و چنین نامی در هیچ ماخذ و مطلب و نوشته
ای ذکر نشده. لیکن این جعل را انجا م می دهد چون می خواهد اتهام بزند، اتهامی که
قابل تعقیب است و می خواهد در عین حال راه گریزی نیز برای خود باز بگذارد، پس طبیبیان
را به طباطبائیان تغییر می دهد. در این مطلب نویسنده روزنامه ایران به نام دکتر
داود سوری، استاد دانشگاه شریف و موسسه عالی بانکداری، نیز اشاره می کند و در مورد
وی مطالبی نا درست مطرح می نماید. دکتر سوری نیز پاسخ آن را نه به آن روزنامه بلکه
در یک سایت اینترنتی منتشر می نماید. این سایت که آدرس آن در زیر آمده است توسط برخی
دانشجویان برای طرح ندای بر حق خود در حفظ دانشکده اقتصاد شریف ایجاد شده است. این
کار دکتر سوری به جا و عکس العملی به مورد است. در متن حاضر نخست پاسخ دکتر
سوری و در بخش دوم مطلب روزنامه ایران ارائه می شود. برای خوانندگان گرانقدر جالب
خواهد بود که ببینند کسانی که به دنبال تعطیل کردن یک برنامه آموزشی زبده و با کیفیت
عالی هستند در چه حدی از تفکر و اندیشه و انصاف قرار دارند و چه نوع دلائل را برای
توجیه کار خود به کار می برند. شاید در روزهای آتی اینجانب نیز مطلبی پیرامون
همین مسئله بنویسم و با دوستان گرانقد به اشتراک بگذارم.
محمد طبیبیان
پاسخ دکتر داود سوری به مطلب منتشر شده در روزنامه ایران
13 اردیبهشت ماه 1392
به نام خدا
روزنامه ایران (چهارشنبه ۱۱/۲/۱۳۹۲) یک صفحه تمام را به درج دو نوشته
از نویسندگانی بی نام را به دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه صنعتی شریف اختصاص
داده است. البته اینجانب هیچگاه روزنامه ایران را نمی خوانم اما به لطف دانشجویان
پراکنده در دانشگاههای جهان که به عشق وطن هر روزه تمامی جراید فارسی زبان را
مطالعه می کنند، مطلع شدم که در یکی از نوشته های روزنامه ایران نام اینجانب برده
شده است و بوسیله آن جفائی در حق بزرگواری همچون دکتر مسعود نیلی شده است. حق بود
که این یادداشت نیز برای چاپ به همان روزنامه داده می شد، اما فکر می کنم رویه یک
سو نگر آن روزنامه مانع از چاپ این پاسخ شود. از سوی دیگر با درج این یادداشت در
محلی دیگر، بسیاری علاقمند به خواندن نوشته روزنامه ایران می گردند و از پوچی
نوشته و بغض و پراکنده گوئی نویسنده(گان) آن بیشتر آگاه می شوند. البته قصد ندارم که
در این یادداشت به نقد و یا پاسخگوئی به مطالب نوشته روزنامه ایران بپردازم چرا که
استدلال و طرز تفکر حاکم بر این نوشته، که مرثیه آموزش علم اقتصاد در ایران را رقم
زده است، آنقدر سست و بی بنیان است که حتی خواندن آن نیز برای فرد کم حوصله ای چون
من درد آور است. از این رو تنها به دو قسمت از نوشته روزنامه ایران که نام اینجانب
در آن برده شده بود اشاره می کنم و توضیحاتی را جهت روشن شدن افکار کسانی که به
دنبال دانستن هستند، می دهم.
در نوشته روزنامه ایران
به همکاری اینجانب در تهیه پروژه مطالعاتی ” استراتژی توسعه صنعتی کشور” اشاره شده
است. متاسفانه اینجانب شانس مشارکت در این طرح ارزشمند را نداشته ام و شاهد آن نیز اینکه
در زمان تهیه آن در ایران زندگی نمی کردم.
در نوشته روزنامه ایران از طرد شدن اینجانب از دانشکده به خاطر اختلاف
نظری با آقای دکتر مسعود نیلی خبر داده شده است. اگر نویسنده(گان) نوشته روزنامه ایران
به سایت دانشکده و برنامه ترم جاری آن مراجعه می کردند و اگر چشم های خود را باز می
کردند می دیدند که اینجانب همچنان به تدریس در این دانشکده مشغولم. البته تا حدی
حق با نویسنده(گان) روزنامه ایران است چرا که اینجانب عطای عضویت تمام-وقت در هیئت
علمی بهترین دانشگاه کشور را به لقای آن بخشیدم نه به خاطر اینکه با کسی اختلاف
نظری و یا حتی عملی داشتم بلکه به خاطر اینکه برای کار در این دانشکده و دانشگاه
باید عاشق بود و من نبودم. بر خلاف باور عموم که استادی دانشگاه تنها به تدریس۱۲-۱۰ ساعت در هفته محدود می
شود، در این دانشکده می بایست روزی ۱۲ ساعت کار کرد. وقتی بهترین
دانشجویان کشور در کلاس درس شما نشسته اند شما نیز باید بهترین باشید. هنگامی که
برندگان المپیادهای علمی جهان در کلاس درس شما نشسته اند، می بایست آماده به چالش
کشیده شدن باشید و برای سربلند شدن می بایست بدانید و برای دانستن باید کار کنید و
زحمت بکشید. در این دانشکده دانشجوئی تربیت شده است که زندگی حرفه ای خود را با
استادی در دانشگاه برکلی آمریکا آغاز کرده است، فارغ التحصیلانی دارد که هم اکنون
در میان بیست دانشجوی برتر دکتری اقتصاد جهان هستند و همه این موفقیت ها در عمری
کوتاه بدست آمده است و البته این ابتدای فصل خوشه چینی است و در آینده بسیار خواهیم
شنید. حال چنین فشار کاری را در مقابل حقوق هیئت علمی آن ( آخرین حقوق من یک میلیون
و چهارصد هزار تومان بود) قرار دهید. آیا به جز فردی عاشق کسی حاضر به پذیرش این
شغل است؟ آیا شرایط اقتصادی حاضر، که دست پخت دانش آموختگان مطلوب نویسنده(گان)
نوشته روزنامه ایران است، اصلاَ اجازه عشق به علم و آموزش را به کسی می دهد؟ بله
من به اندازه همکارانم فداکار نبودم و با حداقل کردن فعالیت خود در دانشکده به
دنبال رویاروئی با مشکلات تحمیلی ناشی از آموزش ناصحیح علم اقتصاد در کشور رفتم.
شاید هیچوقت سعادت نشستن در کلاسهای درس آقای دکتر مسعود نیلی را
نداشته ام اما از ایشان بسیار آموخته ام و خواهم آموخت و همواره شرمنده بزرگواری و
لطف ایشان بوده و هستم و افتخار می کنم که چه در موسسه عالی پژوهش در برنامه ریزی
و توسعه و چه در دانشکده مدیریت و اقتصاد تحت نظر این “پدر خوانده” بوده ام.
داود سوری
:آدرس سایت http://helpgsme.ir/%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C/
مطلب
روزنامه ایران
پدرخوانده های اقتصاد لیبرالیستی در ایران
۱۱م اردیبهشت
۱۳۹۲
تاریخچه شکلگیری
ریشه شکلگیری گروه اقتصاد دانشکده مدیریت و
اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف، به «مؤسسه عالی آموزش و پژوهش در مدیریت و برنامهریزی»
باز میگردد. دکتر مسعود نیلی مسئول گروه اقتصاد این دانشکده، سالهای ابتدایی
فعالیت حرفهای خود را در این مؤسسه سپری نموده و به عنوان کارشناس این مؤسسه با
بهرهمندی از بورس سازمان برنامه و بودجه، دوره دکترای خود را در کشور انگلستان
و در دانشگاه منچستر گذرانده است.
میتوان گفت حلقه مدیریتی بستهای که برنامههای
اول تا سوم توسعه را نگاشته و تا اواسط دهه ۸۰، جایگاههای اصلی مدیریت و سیاستگذاریهای مالی در کشور را
در اختیار داشته در این مؤسسه و با پشتیبانی سازمان برنامه و بودجه آن روزها و
اشخاصی نظیر «تقی بانکی» شکل گرفته است. رویکرد نظری این حلقه به طور کامل لیبرالیستی
بوده و نسبت به سنت و ارزشهای سنتی آن کاملاً بیاعتناست تا آنجا که صراحتا بیان
میکند در تقابل سنت و مدرنیته، این سنت است که باید بمیرد و در ایران، سنت جز
آخوندیسم (!) مصداق دیگری ندارد. این تعبیر که متعلق به دکتر طباطبائیان بوده
(از اساتید دکتر مسعود نیلی) به خوبی نشانگر اعتقادات این جریان نسبت به ارزشهای
انقلابی و اسلامی است.
چه در دوران سازندگی و چه در دوران اصلاحات،
سازمان برنامه و بودجه در انحصار کامل این تفکر بوده و سیاستهایی نظیر «کاهش
جمعیت»، «آزادسازی نرخ ارز»، «افزایش تولید و خامفروشی نفت» و در یک کلام پیادهسازی
سیاستهای بانک جهانی در ایران، نتیجه فعالیتهای این جریان است.
شکلگیری دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف
اما به دوران اصلاحات باز میگردد. در دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی، تحت عنوان
پروژه «برنامهریزی راهبردی وزارت نفت» و ضمن عقد قراردادی میان «وزارت نفت» و
«مؤسسه بینالمللی تحقیقات انرژی» و با مشارکت شـرکت Bain & Company بودجه مناسبی برای تأسیس یک گروه آموزشی در
دانشگاه صنعتی شریف تامین شد. در واقع کارکرد اصلی این قرارداد، تامین بودجه
مورد نیاز برای راهاندازی یک گروه آموزشی بوده و این پروژه هیچ خروجی درخوری
برای وزارت نفت در پی نداشت. خروجی این پروژه دارای دو نقص اساسی «ضعف علمی» و
«ناسازگاری با سیاستهای کلان نظام» بوده و هیچگاه از سوی وزارت نفت مورد توجه
واقع نشد.
اما اینکه چگونه این پروژه با این کیفیت نازل،
سبب تامین بودجه ایجاد گروه آموزشی گردیده به ارتباطات اعضای این شبکه باز میگردد.
اگر توجه شود که بیژن نامدار زنگنه، وزیر نفت آن دوران عضو این شبکه بوده و
سازمان برنامه و بودجه را هسته تشکیل دهنده گروه آموزشی مدیریت در دانشگاه شریف
(دکتر مسعود نیلی) بهطور کامل تحت سلطه خود داشته و تعامل این دو نهاد در قدرتگیری
این حلقه مدیریتی در کشور نقشی اساسی داشته است، سوالات بسیاری پاسخ داده میشود.
در واقع وزارت نفت تامین کننده منابع مالی این جریان و سازمان برنامه و بودجه،
تدوین کننده سیاستهای مطلوب آن بوده است. پس از تامین زیرساختهای لجستیک تاسیس
دانشکده (نظیر ساختمان و…) از طریق بودجه دریافتی بابت پروژه «برنامهریزی
راهبردی وزارت نفت»، نیازهای شکلدهی هیات علمی دانشکده از طریق پروژه «استراتژی
توسعه صنعتی» تامین میشود. این تحقیق ۱۸ جلدی که سراسر توصیه راهکارهای اقتصاد لیبرالیستی بوده و از
حیث علمی بسیار سطحی میباشد، مانند پروژه «برنامهریزی راهبردی وزارت نفت» که هیچگاه
مورد توجه قرار نگرفته و کارکرد اصلی آن شکلدهی اعضای هیات علمی دانشکده مدیریت
و اقتصاد دانشگاه شریف بود. عمده محققانی که در این پروژه مشارکت داشتهاند از
جمله دکتر سوری، کارشناسان موسسه عالی آموزش و پژوهش در مدیریت و برنامهریزی
بوده که به صورت مدعو در گروه تازه تاسیس دکتر مسعود نیلی در دانشگاه صنعتی شریف
فعالیت نموده و بعدها اعضای هیات علمی دانشکده مدیریت و اقتصاد را تشکیل دادهاند.
بدین ترتیب دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی
شریف توسط حلقه بسته مدیران معتقد به اقتصاد لیبرالیستی و با اتکا به روابط این
شبکه و تامین بودجههای مورد نیاز از بیتالمال شکل گرفت.
وضعیت فعلی شبکه و ارتباطات
در حال حاضر، دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف،
نهاد تامین منابع انسانی جوان برای این شبکه محسوب میشود. به بیان دقیقتر این
دانشکده، نهاد شناسایی، جذب و پرورش منابع انسانی این شبکه از میان دانشجویان
است. در زمینه تامین منابع انسانی، این حلقه تنها به دانشگاه و دانشجویان اکتفا
نکرده و حوضچههای منابع انسانی خود را حتی تا مدارس دبستان توسعه داده است.طبق
گزارشات سالانه گروه آسمان که سازمانی داوطلبانه و مردمنهاد بوده و از حمایتهای
فکری و غیر فکری دکتر علینقی مشایخی بهره میبرد، این گروه در سال ۱۳۸۸ توانسته طرح آزمایشی خود را در میان ۲۲۵ دانشآموز پیاده نماید و در سال ۱۳۸۹، برنامه خود را در ۱۲۰ مدرسه تهران
اجرا کرده است. اگرچه ظاهراً گروه آسمان صرفاً در حال برگزاری برنامههای آموزشی
با رویکردهای نوین و با هدف ترویج تفکر سیستمی است اما واضح است که لایه زیرین این
حرکت آموزشی و توسعه روزافزون آن در میان مدارس و دانشآموزان، هدفی جز نشان،
شناسایی و پرورش منابع انسانی برای تامین نیاز جریان مدنظر به نیروی انسانی همفکر
و همداستان در آینده ندارد.
باید دانست در زمینه آموزش تخصصی، جریان تفکر لیبرالیستی
اقتصادی در کشور، تنها به دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف بسنده نکرده
است. مدرسه عالی مدیریت ایرانیان (IBS) که پیش از انقلاب ایده آن در قالب تاسیس شعبهای از دانشگاه
هاروارد در تهران پیگیری شده بود و هماکنون در محل جدید خود در پایتخت ایران
اسلامی، مشغول فعالیت مجدد شده است، نهاد دیگری برای جذب و آموزش منابع انسانی
محسوب میگردد. ریاست این مدرسه هماکنون با دکتر علینقی مشایخی بوده و در سال ۲۰۰۹ مراسم تاسیس (مجدد) این مدرسه در شهر لندن برگزار شده است.
سخنرانان و مدعوان این مراسم از جمله «رچارد هی»، خود شاهد دیگری بر رویکردهای لیبرالیستی
این جریان مدیریتی کشور است که فاصله عمیق آنها با مبانی ارزشی و آرمانی انقلاب
اسلامی را بیش از پیش روشن میسازد. همکاران مدرسه عالی مدیریت ایرانیان که از
«انوشه انصاری»، نخستین بانوی فضانورد جهان تا «روزبه پیروز»، متخصص مورد تایید
دولت انگلستان در امر گسترش دانش مدیریتی این کشور به خاورمیانه (!) را شامل میشود،
روشن میسازد که تفکر لیبرالیستی در حوزه اقتصاد و مدیریت نه تنها در حال تربیت
و پرورش نیروی انسانی همفکر خود در داخل کشور و از میان دانشجویان و دانشآموزان
است بلکه سعی میکند با تاسیس و یا احیای نهادهایی نظیر مدرسه عالی مدیریت ایرانیان،
حضور ایرانیان (نظیر سیروس اردلان، محسن معظمی و…) و بلکه غیر ایرانیان عضو
خانواده و جبهه سرمایهداری در جهان را در کشور نهادینه نموده و تثبیت نماید،
البته بر کسی پوشیده نیست که استفاده از ظرفیتهای ملی در راه تحقق اهداف مقدس
اسلامی و انقلابی یک امر عقلایی و مورد تایید است اما روشن است نویسندگان برنامههای
اول تا سوم توسعه و پرچمداران اقتصاد لیبرالیستی در کشور هیچگاه چنین مقاصدی
را دنبال ننموده و برعکس بدون توجه به ارزشهایی نظیر عدالت و آثار نامطلوب
اقتصاد لیبرالیستی بر حوزه فرهنگ، به دنبال ترویج باورها و پیادهسازی افکار
خود، توسعه شبکه انسانی خود و در یک کلام نهادینه کردن مولفههای سرمایهداری در
کشور میباشند.
علاوه بر این، گستره نهادی برای تربیت و پرورش نیروی
انسانی این جریان به داخل کشور محدود نشده و دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف
با معرفی برخی دانشجویان مستعد به استادان خارج از کشور، نظیر دکتر صالحی اصفهانی،
دکتر برادران شرکاء، دکتر هاشمی پسران و… زمینه انتقال تفکرات مادیگرایانه و لیبرالیستی
را از موطن اصلی خود به داخل کشور فراهم میآورد.
رویکردهای آموزشی
برخلاف تصور ابتدایی در مورد دانشکده مدیریت و
اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف، دانش اقتصاد در این دانشکده به سطحیترین نحو ارائه
میگردد. در واقع در ضمن برنامه آموزشی، دانشجو صرفاً اقتصادسنجی میآموزد و ریاضیدان
میشود تا اقتصاددان! از آنجا که عمده دانشجویان از فضای فنی مهندسی وارد این
حوزه میشوند عموماً وارد بازیهای ریاضیاتی میشوند و به نظر میرسد که مدیریت
دانشکده از این طریق دو منظور را دنبال میکند:
۱- القای کاذب پیشفرض قطعیت و یقینی بودن علم
اقتصاد
۲- ایجاد احساس خضوع در دانشجو در برابر دانش غربی
کلاسیک
حجم عظیم تمارین ریاضیاتی و سختگیریهایی که در
درسها اعمال میشود عملاً فرصت تفکر را از دانشجو میگیرد و در مدت کوتاه دو الی
سه سال، زمانی را برای عمق گرفتن دانشجو در بنیادهای علم اقتصاد که لازمه کسب
فهم در حوزه علوم انسانی است باقی نمیگذارد. دانشجویان ناخودآگاه پس از طی این
مدت، ترویجدهنده طوطیوار نظرات کلاسیک و نئوکلاسیک در حوزه اقتصاد میشوند. از
این رو تمامی انتقاداتی که به رویکردهای پوزیتیویستی علمی وارد است به این
دانشکده هم وارد است و چه بسا سطح بسیار خامی از پوزیتیویست علمی در این
دانشکده ارائه میشود. رویکرد آموزشی نیز به نحوی است که اجازه هیچگونه بحثی در
کلاسها داده نمیشود و اگر دانشجویی بحثی برخلاف باورها و نگرشهای اساتید طرح
نماید، بنیادگرا و دارای تفکرات رادیکال محسوب میشود. شاهد این مدعا این است که
هیچ پایاننامهای در این دانشکده با روشی غیر از اقتصادسنجی (و یا به ندرت نظریهبازیها)
امکان دفاع ندارد. باید توجه داشت که با استفاده از تئوریهای از پیش تعیین شده
و بهرهگیری از انعطاف توابع ریاضیاتی، هر نتیجهای به راحتی قابل استنتاج است و
نتایج پایاننامههای این دانشکده نیز، نتایج سازگار با رویکردهای لیبرالیستی میباشد.
در واقع در پایاننامههای این دانشکده به نوعی
مهندسی نتیجه صورت میگیرد. از طرف دیگر دانشجویان مجبور به مطالعه کتب انگلیسی
هستند و چون عملا این کتابها مطالعه نشده و در ازای آن جزوات تدریسی اساتید در
کلاسها مطالعه میشوند، خروجیهای دانشکده حتی در اقتصادسنجی هم دارای عمق لازم
نمیباشند و این در حالی است که به پشتوانه اعتبار دانشگاه شریف، به عنوان
اقتصاددان به جامعه معرفی میشوند. این مهم، ضعف علمی و پژوهشی را به دنبال
داشته که در وضعیت مقالات علمی دانشکده قابل رؤیت است.
از دیگر مشکلات اساسی اساتید دانشکده مدیریت و
اقتصاد این است که بیشتر از اینکه نگاهی آکادمیک به مباحث مدیریت و اقتصاد
داشته باشند نگاه کسب و کاری دارند و بخش قابل توجهی از اساتید با بهرهگیری از
اعتبار دانشگاه صنعتی شریف مشغول فعالیتهای مشاورهای و کسب درآمد هستند. از این
رو چندان تمایلی به هدایت پایاننامههای کارشناسی ارشد نداشته و به دانشجویان
توصیه میکنند که به جای پایان نامه، ۶ واحد درسی بگذرانند. از طرفی همین نگاه کسب و کاری باعث شده
اساتید دانشکده حضور آکادمیک حداقلی و بلکه کمتر از حداقل در دانشکده داشته
باشند. در نتیجه این رویکردها اکثر اساتید دانشکده در حوزه چاپ مقالات و فعالیتهای
علمی بهشدت دچار ضعف بوده و در بحث ارتقا و تبدیل وضعیت علمی، همواره با مشکل
مواجه هستند و یا بعضاً توسط دانشگاه، تنزل رتبه علمی داشتهاند!
از جمله شواهدی که ثابت میکند در دانشکده مدیریت
و اقتصاد شریف یک جریان تولید علم آکادمیک وجود ندارد عدم ارائه درس روش تحقیق
به صورت منسجم و قوی است، به نحوی که ضعیفترین اساتید دانشکده و به ضعیفترین
شکل ممکن این درس را برای دانشجویان ارائه میدهند. این در حالی است که درس روش
تحقیق، پایهایترین درس برای ایجاد جریان تولید علم و پژوهش میباشد. همچنین اغلب
دانشجویان دانشکده نیز به دلایل مذکور پس از فارغ التحصیلی هیچگونه مقاله علمی
منتشر نکردهاند و حتی با روش نگارش پیشنهادنامههای ساده تحقیقاتی و پایان
نامهها ناآشنا میباشند.
رویکرد انحصارگرایانه در کادر مدیریتی دانشکده،
ضعف دیگری است که بر دانشجویان این دانشکده، خصوصاً آنهایی که به باورهای اساتید
این دانشکده باور ندارند به خوبی هویدا است. آنچه در عمل اتفاق میافتد این است
که دکتر مسعود نیلی به مثابه پدرخوانده گروه اقتصاد، هرگونه اختلاف نظری را بر
نمیتابد. به عنوان مثال، دکتر سوری (استاد درس اقتصادسنجی) از کارشناسان سابقهدار
مؤسسه عالی آموزش و پژوهش در مدیریت و برنامهریزی و از همکاران قدیمی دکتر نیلی
به سبب همین اختلافهای نظری از دانشکده طرد شده و حال آنکه دکتر برکچیان و
دکتر فاطمی، شاگردان دکتر نیلی در همان مؤسسه، به راحتی و بدون هیچ دغدغهای عضو
هیات علمی دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف میشوند.
در ادامه این رویکردهای انحصارگرایانه، برخوردهای
به غایت گزینشی با دانشجویان؛ یعنی پشتیبانی ویژه از برخی و کارشکنی ویژه در
مورد برخی دیگر، به صورت متناوب در دانشکده دیده میشود. به عنوان مثال فرایند تعریف،
تصویب و دفاع از پایاننامه ارشد ح. ر. دانشجوی اقتصاد و فرزند یکی از همکاران
دکتر نیلی در حزب کارگزاران، مجموعاً یک ماه به طول میانجامد (!) و علت آن، نیاز
دانشجو به فارغالتحصیلی برای آغاز مقطع دکتری در خارج از کشور بوده است.
این در حالی است که در باب دوره دکتری سیاستگذاری
که به عنوان یک بستر اولیه برای جذب نیروی انسانی و همچنین تامین منابع مالی برای
این جریان محسوب میشد – پس از اینکه مشخص شد فضای فکری ورودیهای این دوره و
باورهای ایشان متفاوت از کادر مدیریتی دانشکده میباشد – بدترین برخوردها و کارشکنیها
صورت گرفت. از ۱۵ نفری که در طول سه ســـــــــال دانشجویان این
دوره گردیدهاند، تنها یک نفر توانست از پایاننامه خود دفاع نماید. ۳ نفر (یک نفر از سال ۸۴، یک نفر از
سال ۸۵ و یک نفر از سال ۸۶) کماکان دانشجو هـــــستند (!) و ادامه تحصیل ۱۱ نفر دیگر به بهانههای واهی منتفی شده است. جالب آنجاست که
بهانه اصلی در پراکنده ساختن دانشجویان مذکور، ناتوانی در تامین منابع مالی
موردنیاز برای پشتیبانی از ایشان بوده است و حال آنکه طبق سخنان دکتر سعید
سهرابپور، رئیس وقت دانشگاه، هزینه تحصیل ۳ نفر از این ۴ نفر را دانشگاه تامین مینموده است. البته
بودجه تحصیل دانشجویان مذکور توسط دانشکده دریافت شده اما مبالغ آن صرف تقویت
دانشکده و گروه آن، سفرهای خارجی و غیره شده است که پرونده دقیق آن کاملاً موجود
است.
همچنین این دانشکده تا به حال در برابر هیچکدام
از سیاستهای کلی نظام، هیچ رفتار مسئولیتشناسانهای از خودش نشان نداده، برخی
اساتید آن خودکفایی را مسخره میکنند، حمایت از فلسطین را نقد میکنند، سازش در
مقابل مقاومت را تبلیغ میکنند و… در بهترین حالت، همان بستههای سیاستی بانک
جهانی را ترویج میدهند. جالب آنجاست که اعتقاد ایشان به اقتصاد لیبرالیستی تا
بدانجاست که حتی بحران مالی امریکا را هم ناشی از عدول از سیاستهای لیبرالیستی
میدانند!
|