بسمه تعالی
تاملی پیرامون یک گفتمان اجتماعی
عباس آخوندی، 3/11/1391
شهروندی و گفتمان
اجتماعی دو پایه استواری زندگی امروزین در جوامع بشری است. شهروندی هویت و موجودیت
فردی انسانها را به رسمیت میشناسد و گفتگوی اجتماعی نسبت آنها را با جامعه تنظیم
میکند. در فضای پرتنشی چون جامعه ایران، این مفاهیم بطور مداوم نیاز به غبار
زدایی دارند چرا که پیوسته هویت و حقوق شهروندیمان نادیده گرفته میشود و بدین
بیوزنی خو میگیریم. افزون براین، غلبه هیاهو بر فضای اجتماعی ایران، امکان شنیدن
سخن دیگران را از ما میستاند.
اخیرا پیرِ رادی از
اهالی سیاست، سخنی با دوستان خود در نحوهی رویارویی با رقبا بر زبان راند. این
سخن چون قطره آبی بود که بر لب جانهای تشنه چکید و طبل بیدار باشی بود که در
فضای پر از سکوت و رخوت بر وجدانهای خفته نواخته شد. هر چند این سخن در فضای سیاسی
ایران پرارزش بود و به درستی و در زمان درستی بیان گشت، لیکن سؤال این است، چرا
تا این حد طنین و بازتاب داشت. چرا هم برخی از دوستان پیرمرد نامآشنا را آزرد و
هم برخی از رقبا را به وجد آورد که هنوز مروت در این سرزمین نمرده است. و تا
مروت و مردمی هست زندگی باید کرد.
واقعیت آن است، که مفهوم شهروندی و حقوق منبعث از آن مدتها
است که فراموشمان شده است. به تدریج آموختهایم که نسبت آنچه پیرامونمان میگذرد
حساسیت بخرج ندهیم و اساسا پرسشی نداشته باشیم و یا اگر داریم آن را بر زبان جاری
نسازیم. نداشتن پرسش، موضوع گفتگوی اجتماعی را از میان بر میدارد و بجای آن
گفتارهای بیاساس، شایعه و بیاعتمادی را جایگزین میکند. لیکن این اقدام بیادمان
آورد که کنشگری اجتماعی هنوز میتواند مؤثر باشد و بجای انفعال و بیعملی باید
کاری کرد.
گفتگوی اجتماعی در واقع مبادله اطلاعات و تبادل نظر میان
شرکای اجتماعی است. این مبادله میتواند به صورت رسمی بین فعالان اجتماعی و دولت
صورت گیرد و یا به صورت داوطلبانه در میان کنشگران جامعه و مستقل از دولت انجام
پذیرد. در آغاز، اصطلاح گفتگوی اجتماعی گفتگوهای میان گروههای کارگری و کارفرمایی
را شامل میشد. لذا در ادبیات روابط کار در دنیای صنعتی از فربهی فراوانی
برخوردار است. بعدها در همان چارچوب به گفتگوهای سه جانبه ارتقا پیدا کرد و دولت
نیز به عنوان طرف سوم به آن افزوده شد. سازمان جهانی کار نشریات فراوانی در این
باب انتشار داده است. لیکن موضوع گفتگوهای اجتماعی محدود به این حوزه نیست و هر
گفتگویی را که در جامعه جهت شکلدهی سیاستهای ملی و فرایندهای کاربست آنها صورت
گیرد شامل میشود؛ خواه موضوع گفتگو سیاست، اقتصاد و یا امور اجتماعی و فرهنگی
باشد. گفتگوی اجتماعی کارکردهای گوناگونی دارد از جمله مشارکت و تبادل اطلاعات
عمومی، افزایش مشروعیت و کارایی سیاستگذاری و مصالحه و اجماع در باره منافع
عمومی و ملی. تحقق امر گفتگوی اجتماعی موکول به پذیرش همهی شهروندان به عنوان
شرکای اجتماعی و قبول حق موجودیت برای آنها به عنوان طرفهای گفتگو است. پرواضح
است گفتگو زمانی تحقق مییابد که قصد طرفهای درگیر دستیابی به تفاهم در بارهی
مسائل و منافع مشترک و ملی باشد. از منظر رفتاری نیز لازمهی تحقق یک گفتگوی
مثمر، داشتن روحیه مدارا و تعامل است و گرنه گفتگویی صورت نمیگیرد و نتیجهای نیز
جز جدل و بدگمانی و شکاف اجتماعی در جامعه بهبار نخواهد آورد.
مردان سیاست حقوق خود را در آینهی حقوق رقبا میبییند. آنان خوب واقفند که
سلب حق از رقیب، حدی نمیشناسد و بهزودی موجب سلب حق از آنان نیز میشود. این
فرایند سترون است و ثمرهی آن جز برکشیدن فرومایگان نیست. از همین رواست، که
گفتگوی اجتماعی و حقوق شهروندی را دو وجه یک حقیقت میدانند. دولت مدرن در واقع
محصول گفتگوی شهروندان به منظور ایجاد یک نظم پایدار و محیط پویا و زاینده است.
در این نگرش، برابری شهروندی، گفتگوی اجتماعی و دولت مدرن سه مولفه شکلدهنده
بستر اجتماعی توسعه ملی هستند. البته، برابری وقتی تحقق خارجی پیدا میکند که
شهروندان در گستردهترین قاعدهی ممکن به حقوق شهروندی خود دسترسی پیدا کنند.
شهروندی تنها مفهوم اجتماعی است که از طبقه، لایه و موقعیت اجتماعی فراتر میرود
و همگان را بهعنوان اعضای تمام عیار جامعه برابر میسازد. مفهوم شهروندی ناظر
بر حقِ داشتن حق در یک جامعه از جمله حق گفتگو با دیگر شهروندان است. این مفهوم
برساخته یک نظام سیاسی و حقوقی است که متضمن همبستگی اجتماعی از طریق گفتگوی
ثمربخش آحاد مردمی است که در یک نظام سیاسی زندگی میکنند و به اعمال قدرت در
جامعه مشروعیت میبخشند. از این رو است که شهروندی و گفتگوی اجتماعی واجد ویژگی
پویایی و برانگیختگی لازم جهت کنشگری هستند.
شوربختانه، خردهفرهنگ
هیاهو و نابردباری بر جامعه تا حدی مستولی شده است، که اکثر بزرگان کشور را با
رویکردهای متفاوت و حتی متضاد گوشهنشین ساخته، تا جایی که فضای خانهای که فردی
چون آقای عسکراولادی و همفکرانش برای خود و دیگر همفکران در جهت تحقق اهداف سیاسیای
که مشروع و مطلوب میدانند ساختهاند نیز تنگ کردهاست و جوانانی که با اجازه
آنان به این خانه وارد شدهاند به خود اجازه میدهند که او را برای یکسال به
مرخصی بفرستند. این وضعیت بیانگر پایینبودن آستانهی مدارا در ایران ما است که
باید سخت در بارهی آن نگران باشیم. این خانه نیاز به غبارروبی دارد چرا که
فرسنگها با آموزههای فرهنگی ما فاصله دارد.
در ایام اربعین حسینی
(ع) از قضا پای منبر آیت الله رسولی محلاتی بودم. ایشان دو حدیث از حضرت رسول
(ص) و حدیثی از امام صادق (ع) خواندند و شرح کردند. مضمون حدیت اول آن بود که پیامبر
اکرم به حضرت امیر (علیهماالسلام) وصیت کردند که فقدان سه چیز طیرهی عمل است. یکی
پارسایی، دیگری مدارا با مردمان و سوم بردباری بر جهل جاهلان[i]. ایشان بر مدارای مردمان تکیه کردند و گفتند اینجا منظور از
مردمان، مسلمانان نیست و تمام انسانها هستند و ادامه دادند که پیامبر اکرم (ص)
در جایی فرمودند که به مدارای با مردمان فرمان دادهشدم، همچنانکه به تبلیغ
رسالت مامور گشتم[ii] و این طرفه حدیثی است که در آن مدارای مردمان و رسالت همپایه
هستند. سپس ایشان به حدیث سوم ارجاع دادند. مضمون سومین حدیث آن بود که امام صادق عليه السلام دوستى داشت كه همواره ملازم ایشان
بود. از قضا روزی با هم به بازار کفاشان رفتند و آن مرد غلامش را سه بار
فراخواند و از او پاسخی نشنید تا بار چهارم. مرد عصبانی شد و گفت ای فرزند
نابکار کجایی؟ امام با شنیدن این سخن برآشفتند و دست بر پیشانی خود کوبیدند و
سپس گفتند: سبحان اللَّه! آيا به مادر او نسبت زنا مىدهى؟ من بر این اندیشه
بودم که تو پارسا هستی. اینک دریافتم که اثری ار پارسایی در تو نیست. مرد گفت:
فدايت گردم، مادر اين غلام اهل سِند و مشرك است. حضرت فرمود: آيا نمىدانى كه هر
امّتى براى خود سبک خاصی برای زناشویی دارد؟ از من دور شو.- راوى گويد:- من ديگر
آن مرد را هیچگاه همراه حضرت نديدم تا اينكه مرگ بين او و حضرت جدايى افكند[iii]. سپس ایشان از فرهنگ زمانه شکوه کردند که
چگونه تهمت و افترا رواج یافته و تا چه حد از آموزههای اسلام جدا افتادهایم.
مستمعان نیز که به این سخنان گوش میدادند با هم آهسته پچپچ میکردند و واقعیت
جامعه را با این آموزهها میسنجیدند و برآمدن هتاکان را به هم گوشزد میکردند.
پس از جلسه دوستی به نزد من آمد و گفت تا چه حد بین این آموزهها و واقعیت جامعه
فاصله است و من برای او این شعر ابتهاج را خواندم که "یا رب چقد فاصله دست
و زبان" است.
امروز که این
یادداشت را می نوشتم به به کتابهای حدیث مراجعه کردم دیدم که حدیثهای فراوانی
از پیامبر و حضرت امیر مبنی بر اینکه سلامتی دین و دنیا[iv]، عنوان خرد[v]، سرآغاز حکمت[vi]، و ثمرهی خرد مدارای با مردم است[vii]. و تا چه حد این مضامین با سرودهی فردوسی
اتحاد معنی دارد آنجا که میگوید:
مدارا
خرد را برادر بود خرد بر سر جان چو افسر بود
هر چه بیشتر
اینها را میخواندم بیشتر به این فکر فرو میرفتم که با وجود این آموزهها چگونه
با استفاده از دین، حضرات اینگونه زندگی را بر مردمان سخت کردهاند؟ به گمان
من، وضعیت موجود محصول عدم پافشاری بر حقوق اساسی شهروندی، کمبها دادن به
مدارا، تعامل و گفتگوی اجتماعی و دستکشیدن از کنشگری و پرسشگری است. به گفته مولانا:
این جهان کوه
است و فعل ما
ندا
سوی ما آید نداها را صدا
منبع: روزنامه شرق
|